A Magical Book با ترجمه فارسی

داستان A Magical Book – کتاب جادویی با ترجمه فارسی

در این مطلب ما داستان A Magical Book – کتاب جادویی را از مجموعه داستان های 4000 essential english words به همراه ترجمه فارسی و فایل صوتی برای شما آماده کرده ایم.

 

کتاب جادویی

A Magical Book

 

لغات مهم

coach

مربی

control

کنترل کردن، نظارت کردن

description

توصیف، توضیح، شرح

direct

مستقیم، عمودی

exam

امتحان، آزمون

example

نمونه

limit

حدود،اندازه

local

محلی

magical

جادویی، سحر آمیز

mail

نامه یا چیزهایی که برای دیگران ارسال میکنید.

novel

رمان

outline

خلاصه، نمای کلی

poet

شاعر

print

چاپ کردن

scene

صحنه

sheet

برگه

silly

احمقانه

store

فروشگاه

suffer

زجر کشیدن، درد کشیدن

technology

تکنولوژی، فن آوری

 

دانلود فایل صوتی داستان A Magical Book – کتاب جادویی

 

متن داستان و ترجمه فارسی

Sarah loved to read. She read novels and poems. She loved the beautiful descriptions and phrases. She loved reading work from poets and novelists. She didn’t like video games or technology. She was on the basketball team, but she didn’t like sports. Her parents made her play basketball. In fact, Sarah’s parents made her do many things. But she didn’t want to do those things. She just wanted to sit and read all day.

سارا عاشق خواندن بود. او رمان و شعر می خواند.او توصیفات و عبارات زیبا را دوست داشت.او عاشق خواندن کارهای شاعران و رمان نویسان بود. او از بازی های ویدئویی و تکنولوژی خوشش نمی آمد. او در تیم بسکتبال بود، ولی ورزش را دوست نداشت. والدینش او را مجبور کردند که بسکتبال بازی کند.در واقع، والدین سارا او را مجبور به انجام کارهای زیادی کردند. ولی او نمی خواست آن کارها را انجام دهد. او فقط می خواست تمام روز بنشیند و بخواند.

One day, a small book came in the mail. It was for Sarah. The book looked very special. It was printed on sheets of gold. Sarah began to read. The outline of the story was simple. It was about a magical place. Strange things happened there. One example from the book was about a boy who could control people. In one scene, he made his friends tell funny jokes.

روزی، کتابی کوچک در صندوق پستی پیدا شد. برای سارا بود.این کتاب خیلی خاص به نظر می رسید. روی ورق های طلا چاپ شده بود. سارا شروع به خواندن کرد. طرح کلی داستان ساده بود. در مورد مکانی جادویی بود.اتفاقات عجیبی در آنجا رخ داده است.یک مثال از کتاب در مورد پسری بود که می توانست مردم را کنترل کند. در یک قسمت، او دوستانش را به گفتن جوک های خنده دار واداشت.

Sarah loved the book. She read it all the time. Then something strange happened. The book gave Sarah a special power. She could control other people.

او عاشق آن کتاب بود و تمام آن را می خواند. بعد اتفاق عجیبی افتاد. این کتاب قدرت خاصی به سارا داد. او می توانست افراد دیگر را کنترل کند.

She was like the boy in the book. During one exam, she made her friend tell silly jokes. Her friend got in trouble.

او مانند پسرک کتاب شد. در هنگام آزمون، دوستش را وادار به گفتن جوکی احمقانه کرد و دوستش به دردسر افتاد.

After school, Sarah did not make a direct trip home. On the way, she went to the local store. She wanted to play more tricks on people. She caused problems. She made people fall down. She laughed and had fun.

بعد از مدسه، سارا مستقیم به خانه نرفت.در راه ، او به فروشگاه محل رفت. او می خواست بیشتر با مردم شوخی کند. او مشکلاتی ایجاد کرد. او باعث زمین خوردن مردم میشد و می خندید و لذت می‌برد.

Finally she left and started to walk home. Then she saw something. Her basketball coach was about to walk in front of a bus. He was looking the other way. She had to stop him! She used her power. She controlled him. She made him stop walking.

بالاخره او به سمت خانه به راه افتاد. سپس چیزی دید. مربی بسکتبالش می خواست از جلوی اتوبوسی رد شود. او داشت به طرف دیگر خیابان نگاه می کرد. او باید نگهش میداشت. او از قدرتش استفاده کرد. کنترلش کرد. جلوی او را گرفت.

Sarah learned something that day. It was better to help people than make them suffer. So, she put a limit on how she used her power. She did not want to do bad things with it anymore. She only wanted to do good.

آن روز سارا یک چیز آموخت. کمک به مردم بهتر از اذیت کردنشان است. او محدودیتی برای استفاده از قدرتش وضع کرد. او دیگر نمی خواست با آن(قدرتش) کارهای بدی انجام دهد. فقط می خواست کارهای خوب انجام دهد.