داستان The Little Red Chicken – مرغ قرمز کوچک

داستان The Little Red Chicken – مرغ قرمز کوچک با ترجمه فارسی

در این مطلب ما داستان The Little Red Chicken – مرغ قرمز کوچک را از مجموعه داستان های 4000 essential english words به همراه ترجمه فارسی و فایل صوتی برای شما آماده کرده ایم.

 

مرغ قرمز کوچک

The Little Red Chicken

 

لغات مهم

argue

جر و بحث، مشاجره کردن

communicate

گفتگو کردن، معاشرت کردن

crowd

جمعیت، ازدحام

depend

بستگی داشتن، مربوط بودن

dish

ظرف، بشقاب

empty

خالی

exact

دقیق

fresh

تازه

gather

جمع کردن

indicate

نشان دادن، اشاره کردن

item

آیتم، مورد، تکه

offer

پیشنهاد کردن، تقدیم داشتن

price

قیمت

product

محصول

property

دارایی

purchase

پرداخت کردن، خریدن

recommend

پشنهاد کردن، توصیه کردن

select

انتخاب کردن

tool

ابزار

treat

رفتار کردن

 

دانلود فایل صوتی داستان The Little Red Chicken – مرغ قرمز کوچک

 

متن داستان و ترجمه فارسی

A little red chicken had a store in a small town. She sold many different items to people in the town. The people loved her products.

مرغ قرمز کوچک فروشگاهی در یک شهر کوچک داشت. او به مردم شهر وسایل مختلفی را می فروخت. مردم محصولاتش را دوست داشتند.

One day, a cat came to her property. He saw the sign that indicated where the chicken’s store was located. He wanted to purchase bread, but the chicken’s store was almost empty. She had only a bag of wheat.

روزی گربه ای به ملکش آمد. او علامتی را دید که نشان می داد فروشگاه مرغ کجاست. او می خواست نان بخرد ولی فروشگاه مرغ تقریبا خالی بود. او فقط کیسه ای گندم داشت.

“You can use the wheat to make bread,” the chicken said. “No, I don’t want to work,” the cat said. “I just want to buy bread.” The cat became angry and left the store.

مرغ گفت: می توانی با استفاده از گندم نان درست کنی. گربه گفت: من نمی خواهم کار کنم. فقط می خواهم نان بخرم. گربه عصبانی شد و از فروشگاه خارج شد.

Later, the little red chicken saw the cat in a crowd. “I will help you make the bread,” she said. But the cat treated her badly. He did not even communicate with her. He did not want to do any work.

بعدها، مرغ قرمز کوچک گربه را در میان ازدحام دید. او گفت من کمکت می کنم نان درست کنی. ولی گربه با او بد رفتار کرد. او حتی با مرغ حرفم نزد. او نمی خواست هیچ کاری انجام دهد.

So the chicken decided to make the bread. She selected the exact amount of wheat to make fresh bread. She used a stone to pound the wheat to get it ready. Soon, her bread was ready.

پس مرغ تصمیم گرفت که نان درست کند. او میزان دقیقی گندم برای تهیه نان تازه برداشت. او از یک سنگ برای کوبیدن گندم استفاده کرد. خیلی زود نان آماده شد.

The cat came and saw the bread on a dish. “Give me some of your bread,” he said. “No,” said the little red chicken. “You did not help me make the bread. So you shall not have any to eat.”

گربه آمد و نان را در ظرفی دید. او گفت چند تا نان به من بده. مرغ قرمز کوچک گفت: نه. تو به من در درست کردن نان کمک نکردی. پس چیزی برای خوردن عاید تو نمی‌شود.

The cat argued with the chicken. He tried to offer a price for it. But the little red chicken did not want to sell her bread. “Don’t depend on others to do work for you,” said the little red chicken.

گربه با مرغ جر و بحث کرد. او تلاش کرد قیمتی به او پیشنهاد دهد. ولی مرغ قرمز کوچک نمی خواست نانش را بفروشد. مرغ قرمز کوچک گفت: به دیگران برای انجام کارهایت وابسته نباش.

“Then how will I get bread?” the cat asked. “I recommend doing some work,” said the little red chicken. “Use a tool to plant your own wheat. When it grows big, you can gather it and make your own bread. You need to learn to do work for what you want.”

گربه پرسید: پس چطور نان بدست بیارم؟ مرغ قرمز کوچک گفت: پیشنهاد من ب هت اینه که یکمی به خودت تکونی بدی. از ابزار برای کاشت گندم خودت استفاده کن. وقتی رشد کرد می توانی ان را درو کنی و نان خودت را بپزی. باید یاد بگیری برای خواسته هایت کار کنی.