داستان Katy با ترجمه فارسی

داستان Katy – کیتی با ترجمه فارسی

در این مطلب ما داستان Katy – کیتی را از مجموعه داستان های 4000 essential english words به همراه ترجمه فارسی و فایل صوتی برای شما آماده کرده ایم.

 

کیتی

Katy

 

لغات مهم

appear

ظاهر شدن، دیده شدن

base

پایه، اساس

brain

مغز

career

حرفه، شغل

clerk

متصدی فروش، فروشنده مغازه ، منشی

effort

تلاش، کوشش

enter

وارد شدن، داخل شدن

excellent

عالی، خیلی خوب

hero

قهرمان

hurry

عجله کردن، با شتاب انجام دادن

inform

اطلاع دادن، آگاه کردن

later

بعد، بعدا

leave

ترک کردن، رفتن

locate

پیدا کردن

nurse

پرستار

operation

عمل جراحی

pain

درد

refuse

رد کردن، نپذیرفتن

though

اگرچه، گرچه

various

مختلف، گوناگون

 

دانلود فایل صوتی داستان Katy – کیتی

 

متن داستان و ترجمه فارسی

I first met 8-year-old Katy on a rainy afternoon. I was a nurse at a hospital. The clerk at the desk told me about Katy. She was there because she felt a lot of pain.

من اولین بار کیتی 8 ساله  را در یک بعد از ظهر بارانی ملاقات کردم. من پرستاری در یک بیمارستان بودم. منشی پشت میز در مورد کیتی با من حرف زد. چون درد زیادی داشت به انجا امده بود

The doctors located a problem at the base of her brain. I knew she was special, even before she got better. I’ll always remember Katy as a hero.

پزشکان مشکلی در مرکز مغز او پیدا کردند. من می دانستم که او خاص است، حتی قبل از اینکه حالش بهتر شود. من همیشه از کیتی به عنوان قهرمان یاد می کنم.

When I entered Katy’s room, she was not in her bed. She was in a chair next to Tommy, a little boy. Though Katy did not feel well, she was playing with Tommy and his toys. It took a lot of effort for her just to sit in the chair. But she played with Tommy because it made him happy.

وقتی وارد اتاق کیتی شدم، او در تختش نبود. او روی صندلی کنار تامی یک پسر بچه نشسته بود. گرچه کیتی حال خوبی نداشت ولی او با تامی و اسباب بازی هایش بازی می کرد. نشستن روی صندلی برای او خیلی سخت بود اما با همین حال با تامی بازی می کرد چون این کار بعث خوشحالی تامی میشد.

Katy was always smiling and never appeared to be in pain. She refused to just lie in bed. One day I found her painting a picture. Later, she gave it to one of the older patients. Another day she went outside to get flowers for another sick little girl. Katy made everyone smile.

کیتی همیشه لبخند می زد و به نظر می رسید اصلا دردی دارد. او از خوابیدن در رختخواب امتناع می کرد. روزی او را در حال نقاشی کردن دیدم و نقاشی را به یک بیمار پیر داد. دگر روزی برای گل گرفتن/چیدن برای یک دختر بیمار کوچک دیگر بیرون رفت. کیتی باعث خوشحالی همگان شده بود.

The doctors hurried to fix the problem in Katy’s brain. The operation was successful! The doctors informed the hospital staff of the good news. Katy was fine. She soon felt excellent. She got better and was able to leave the hospital a month later.

پزشکان برای رفع مشکل مغز کیتی به سرعت وارد عمل شدند. عمل جراحی موفقیت آمیز بود. پزشکان پرسنل بیمارستان را از این خبر خوب مطلع کردند. خالی کیتی خیلی زود رو بهب هبودی رفت. حال او بهتر شد و توانست یک ماه بعد از بیمارستان مرخص شود.

I have had a long career as a nurse. I have met many patients. However, I have never met another girl like Katy. Even after she got well, she still came to the hospital. She played various games with the young patients. She read many books to the older patients. Katy’s kind heart helped her get better so quickly. She is a hero to me and everyone else at the hospital.

من مدت زیادی در حرفه پرستاری مشغول بوده‌ام و بیماران زیادی دیده ام. ولی تا حالا دختری مثل کیتی ندیده ام. حتی پس از بهبودی، او باز هم به بیمارستان می آمد. او با بیماران کوچک تر بازی های زیادی انجام میداد. او کتاب های زیادی برای بیماران مسن تر می خواند. قلب مهربان کیتی به او کمک کرد تا خیلی زود بهتر شود. او برای من و سایرین در بیمارستان یک قهرمان است.