داستان Archie and His Donkey – آرچی و الاغ

داستان Archie and His Donkey – آرچی و الاغ با ترجمه فارسی

در این مطلب ما داستان Archie and His Donkey – آرچی و الاغ را از مجموعه داستان های 4000 essential english words به همراه ترجمه فارسی و فایل صوتی برای شما آماده کرده ایم.

 

آرچی و الاغ

Archie and His Donkey

 

لغات مهم

advice

مشاوره، نصیحت

along

همراه، در طول

attention

توجه، دقت

attract

جذب کردن

climb

بالا رفتن، صعود کردن

drop

رها کردن، انداختن، چکیدن

final

نهایی، پایانی

further

دورتر(از نظر زمانی یا مکانی)

imply

اشاره کردن، رساندن

maintain

نگه داشتن، حفظ کردن

neither

هیچکدام (از neither برای اتصال دو عبارت منفی استفاده می شود.)

otherwise

در غیر اینصورت

physical

فیزیکی، جسمانی

prove

ثابت کردن

react

واکنش نشان دادن

ride

سواری کردن(دوچرخه، حیوان و…)

situated

واقع شده

society

جامعه

standard

استاندار، معیار

suggest

پیشنهاد دادن

 

دانلود فایل صوتی داستان Archie and His Donkey – آرچی و الاغ

 

متن داستان و ترجمه فارسی

Old Archie needed some money. He decided to sell his donkey. So he and his son Tom went to town. It was situated many miles away.

آرچی پیر به مقداری پول نیاز داشت. او تصمیم گرفت الاغش را بفروشد. پس او و پسرش تام به شهر رفتند. چندین مایل دورتر بود.

Soon, they met a woman. “Where are you going?” she asked. “To town,” said Archie.

کمی بعد آنها زنی را دیدند. او پرسید: کجا می روید.. آرچی گفت: به شهر می‌رویم.

“Any smart person would ride the donkey,” she said. “What are you implying?” Archie asked. “I’m very smart!” Archie wanted to look smart. So he climbed onto the donkey. Then they continued in the direction of the town.

او گفت: هر انسان باهوشی سوار بر الاغ می شود. آرچی پرسید: منظورتان چیست؟ من خیلی باهوشم. آرچی می خواست باهوش به نظر برسد. پس او سوار الاغ شد و سپس دوباره به سمت شهر راه افتادند.

Further along the road, they met a farmer. “Hello,” said Archie. “We want to sell this donkey. Do you want to buy it?” “I don’t need a donkey,” said the farmer. “But if you want my advice, don’t ride it. The donkey needs to be in good physical condition.”

کمی جلوتر در راه، آنها کشاورزی را دیدند. آرچی گفت: سلام. ما قصد داریم این الاغ را بفروشیم، ایا آن را می خرید؟ کشاورز گفت: من به الاغ نیاز ندارم. ولی اگر نظر مرا بخواهی، سوارش نشوید. الاغ باید در شاریط فیزیکی خوبی باشد.

“Good idea,” said Archie. “Tom, I want you to ride it. You’re lighter.” “Neither you nor your son should ride it. It looks very tired. You should carry the donkey.” suggested the farmer.

آرچی گفت: فکر خوبی است. تام می خواهم تو سوارش شوی. تو سبک تری. کشاورز پیشنهاد کرد که نه تو و نه پسرت نباید سوارش شوید. الاغ خیلی خسته به نظر می رسد. شما باید خر را کول کنید.

“You’re right,” said Archie. “Come on, Tom! We’ll carry it for the final few miles!” The donkey was very heavy, and they couldn’t maintain a good speed. They didn’t arrive until late in the evening. At last, they walked into the town. But there they attracted the attention of some teenage boys. They laughed at Tom and Archie. They started to throw stones at them. The donkey reacted by kicking. Tom and Archie dropped the donkey. It fell on the ground and then ran away. Archie lost his donkey. He went home with no money.

آرچی گفت: حق با توست. زود باش تام این چند مایل آخر ما الاغ را کول می کنیم. الاغ خیلی سنگین بود و انها نمی توانستند با سرعت مناسبی حرکت کنند. آنها دیر وقت به شهر رسیدند. بالاخره وارد شهر شدند. ولی در آنجا آنها توجه چند پسر نوجوان را به خود جلب کردند. آنها به تام و آرچی خندیدند. آنها شروع به سنگ پرتاب کردن به طرفشان کردند. الاغ شروع به جفتک انداختن کرد. تام و آرچی الاغ را انداختند.الاغ روی زمین افتاد و فرار کرد. آرچی الاغش را گم کرد. او بدون پول به خانه برگشت.

What does this story teach us? We cannot please everyone in our society. Don’t take everyone’s advice, but set your own standards. Prove to everyone that you can make decisions by yourself. otherwise, you may end up with nothing at all.

این داستان چی به ما می آموزد؟ ما نمی توانیم همه افراد جامعه را راضی نگه داریم. نصیحت همه افراد را قبول نکنید و معیارهای خودتان را مشخص کنید. به همه اثبات کنید که می توانید تبرای خودتان تصمیم بگیرید. در غیر این صورت، ممکن است در نهایت به هیچ چیز نرسید.