داستان Cats and Secrets – گربه ها و اسرار

داستان Cats and Secrets – گربه ها و اسرار با ترجمه فارسی

در این مطلب ما داستان Cats and Secrets – گربه ها و اسرار را از مجموعه داستان های 4000 essential english words به همراه ترجمه فارسی و فایل صوتی برای شما آماده کرده ایم.

 

گربه ها و اسرار

Cats and Secrets

 

لغات مهم

above

فوق، بالای

ahead

پیش، چلو

amount

مقدار، میزان

belief

باور، اعتقاد

center

مرکز، وسط

common

رایج، متدوال

cost

قیمت/ارزش داشتن

demonstrate

نشان دادن، شرح دادن

different

متفاوت

evidence

شواهد و مدرک

honesty

صداقت، درستکاری

idiom

اصطلاح

independent

مستقل، سرخود

inside

داخل

master

استاد، چیره دست

memory

خاطره

proper

مناسب، شایسته

scan

اسکن کردن، بررسی کردن

section

بخش، قسمت

surface

سطح، رویه

 

دانلود فایل صوتی داستان Cats and Secrets – گربه ها و اسرار

 

متن داستان و ترجمه فارسی

In English, there is a common idiom “let the cat out of the bag.” It means to tell a secret. But where did this idiom start?

در انگلیسی اطصلاح رایجی وجود دارد، “بگذار گربه از کیسه بیرون بیاید”. یعنی گفتن راز. این اصطلاح از کجا امده است؟

It came from a section of England. Long ago, people there went from town to town to sell things like vegetables, clothes, and pigs. They had strong beliefs about honesty. They didn’t like lying. One day, a man went to the section’s center to sell things.

از بخشی در انگلیس امده است. مدت ها قبل، مردم آنجا از شهری به شهری می رفتند تا چیزهایی مثل سبزیجات، لباس و خوک بفروشند. آنها به صداقت و راست گویی اعتقاد خاصی داشتند. آنها از دروغ گفتن متنفر بودند. روزی مردی برای فروش وسایلی به مرکز این ناحیه رفت.

“I have a baby pig for sale! It won’t cost much,” he said. He held the animal above his head. His style was different from honest people’s style. He was a master of tricking people and lying.

او گفت: من یک بچه خوک برای فروختن دارم! قیمتش زیاد نیست. او حیوان را بالای سرش نگه داشته بود. سبک او با سبک افراد صادق متفاوت بود. او استاد فریب مردم و دروغ گفتن بود.

A woman named Beth scanned his pig. He offered her the pig for one gold coin. That was a very small amount. Beth gave him the coin. He put it in his pocket. He walked ahead of Beth to get the pig.

زنی به نام بث خوک را به دقت بررسی کرد. او خوک را در عوض یک سکه طلا به او پیشنهاد داد. مبلغ بسیار کمی بود. بث سکه را به او داد. او سکه را در جیبش گذاشت. او جلوتر از بث راه افتاد تا خوک را بیاورد.

He gave her a closed bag and said, “Here’s your pig.” He then left very quickly.

او کیسه ای سر بسته به بث داد و گفت این خوک تو است و سریع رفت.

Beth looked at the bag’s surface. It was moving. She opened it to let the pig out. A cat was inside! “He tricked me! That isn’t proper,” she said.

بث به کیسه نگاه کرد، تکان می خورد. او کیسه را باز کرد تا خوک بیرون بیاید. یک گربه داخلش بود. او گفت: او فریبم داد، این درست نیست.

Later, the man returned to trick more people. Beth saw him and the memory of the cat came back. She told her friends. They stopped him. But no one knew what to do next.

بعدا، مرد برگشت تا افراد بیشتری را فریب دهد. بث او را دید و خاطره گربه یادش آمد. او به دوستانش گفت. آنها جلوی مرد را گرفتند ولی کسی نمیدانست بعدش چه  کاری باید انجام دهند.

Someone said, “We need an independent and fair person to decide that.” They went to the judge. Beth told him about the cat in the bag.

فردی گفت: ما به یک شخص مستقل و منصف برای تصمیم گیری در این مورد نیاز داریم. آنها پیش قاضی رفتند. بث به او در مورد گربه داخل کیسه گفت.

The judge asked, “Is there evidence? Can you demonstrate how he did it?”

قاضی گفت: آیا مدرک داری؟ میتوانی نشان دهی که او چطور اینکار را کرد؟

“Look in his bag,” said Beth. She opened it and let a cat out of the bag. They learned the man’s secret, and he went to jail. That’s how the idiom “let the cat out of the bag” came to mean to tell a secret.

بث گفت: کیسه اش را ببینید. او کیسه را باز کرد و گذاشت گربه از کیسه بیرون بیاید. آنها راز مرد را کشف کردند و او به زندان رفت. به این ترتیب اصطلاح “بگذار گربه از کیسه بیرون بیاید” به معنی گفتن راز(بر ملا شدن راز) به وجود امد.