داستان زنگوله‌ی سگ - The Dog’s Bell

داستان زنگوله‌ی سگ – The Dog’s Bell با ترجمه فارسی

در این مقاله ما داستان زنگوله‌ی سگ – The Dog’s Bell را به همراه ترجمه فارسی برای شما آماده کرده ایم.

 

داستان زنگوله‌ی سگ

The Dog’s Bell

لغات مهم

appropriate

مناسب، شایسته

avoid

دوری کردن، اجتناب کردن

behave

رفتار کردن

calm

آرام

concern

نگرانی

content

خشنود/راضی

expect

انتظار داشتن، منتظر بودن

frequently

اغلب، مکررا، بارها، غالبا

habit

عادت

instruct

آموزش دادن، تعلیم دادن

issue

مشکل/مسئله

none

هیچ کدام، هچ یک، هیچی

patient

صبور

positive

مثبت/خوب

punish

تنبیه کردن/مجازات کردن

represent

نشان دادن، نمایندگی کردن

shake

تکان دادن/دست دادن

spread

انتشار یافتن، گسترش یافتن، وسعت دادن، پخش کردن

stroll

قدم زدن/پرسه زدن

village

روستا

دانلود فایل صوتی داستان زنگوله‌ی سگ – The Dog’s Bell

 

متن داستان و ترجمه فارسی

John’s dog was a bad dog. He bit people frequently. John had great concern about this. It was not an appropriate way for a dog to behave. His friends in the village always expected the dog to bite them. The news about John’s dog spread through the village. None of the people wanted to go to John’s house.

سگ جان سگ بدی بود. همش مردم را گاز می گرفت. جان از این بابت خیلی نگران بود. این رفتاری مناسب برای یک سگ نبود.دوستانش در روستا همیشه انتظار این را داشتند که سگ(سگ جان) آنها را گاز بگیرد. خبر سگ جان در تمام روستا پخش شد. هیچ کسی دلش نمی خواست که به خانه جان برود.

John tried to instruct the dog to behave, but it never worked. He tried to be patient and teach the dog to be calm. That also didn’t work. John didn’t want to punish the dog. “How will I stop my dog’s bad habit?” John asked himself.

جان سعی کرد تا سگ را تربیت کند ولی موفق نشد. او سعی کرد صبور باشد و آرام بودن بودن را به سگ یاد دهد. این هم موثر نبود. جان نمی خواست که سگ(ش) را تنبیه کند. جان از خودش پرسید چگونه این عادت رفتاری بد سگش را متوقف کنم؟

John’s friend came to talk to him about the issue. During their important meeting, his friend said, “The people in the village asked me to represent them.

دوست جان آمد تا در این مورد با وی صحبت کند. در طول ملاقاتشان، دوستش گفت: مردوم روستا از من خواستند که نماینده آنها باشم.

We want your dog to stop this habit. Why don’t you put a bell around the dog’s neck? This way, we would hear your dog coming down the street.”

ما می خواهیم سگت این کارش را متوقف کند. چرا دو گردن سگت زنگوله ای نمی ندازی؟ باین ترتیب، صدای آمدن سگت در خیابان را می‌شنویم.

John thought this was a great idea. Now, people could stay away from the dog. It would not be able to bite anyone anymore.

جان دید این ایده خوبی است. حالا مردم می توانند از سگ دوری کنند و دیگر(سگ) نمی تواند کسی را گاز بگیرد.

The dog liked the bell, too. People looked at him when they heard his bell. This made the dog very content. He liked the song the bell played when he walked.

سگ هم زنگ را دوست داشت. مردم وقتی زنگولش می شنیدند به او نگاه می کردند. این(زنگوله) سگ را بسیار خوشحال کرد. آهنگی را که زنگ هنگام دویدن پخش می کرد دوست داشت.

One day, John’s dog strolled through the village and met some other dogs. He expected them to want a bell like his. But they laughed at his bell. They said the bell made people avoid him. John’s dog shook his head. “No, they look at me because they like the bell.”

روزی، سگ جان در روستا پرسه می زد که چند دیگر را دید. او انتظار از آنها انتظار داشت که زنگوله مثل او را بخواهند. ولی آنها به زنگوله او(سگ جان) خندیدند. انها گفتند که زنگوله موجب دوری کردن مردم از او شده است. سگ جان سرش را تکان داد، نه آنها چون زنگ را دوست دارند به من نگاه می کنند.

The other dogs said, “You have the wrong idea of what makes you popular. Of course they like your bell. It tells them where you are so they can avoid you. You aren’t able to bite them anymore!”

سگ های دیگر گفتند، تو تصور غلطی از چیزی که باعث محبوبیتت شده، داری. معلومه که آنها زنگ تو را دوست دارند. صدای زنگ به آنها می گوید که تو کجایی و انها می تواند از تو دور شوند. دیگر نمی توانی آنها را گاز بگیری.

You see, being popular isn’t something positive when it’s for the wrong reason.

میبینی، محبوب شدن وقتی به دلیل نادرستی باشد چیز خوبی نیست.