کتاب انگلیسی Wuthering Heights با عنوان فارسی بلندیهای بادگیر از سری کتابهای سطح بندی شده Oxford Bookworms است. داستان کتاب در مورد عشقی نافرجام است که میان دو خانواده برقرار میشود و هر کجا عشقی جوانه میزند نفرتی هم شروع به شکل گیری میکند و ماجراهایی که همانند بادی که در اطراف بادگیرها در جریان است، زندگی آنها را دستخوش تغییر و تحول میکند. این رمان بین اکتبر سال 1845 و ژوئن سال 1846 نوشته شد.
خلاصه کتاب:
The wind is strong on the Yorkshire moors. There are few trees, and fewer houses, to block its path. There is one house, however, that does not hide from the wind. It stands out from the hill and challenges the wind to do its worst. The house is called Wuthering Heights. When Mr Earnshaw brings a strange, small, dark child back home to Wuthering Heights, it seems he has opened his doors to trouble. He has invited in something that, like the wind, is safer kept out of the house.
در دشتهای یورک شایر باد بسیار قوی است. در آنجا درختان کم و خانهها کمتری وجود دارد، که مسیر را مسدود کند. باحال یک خانه وجود دارد که از باد پنهان نمی شود. از تپه ایستاده و باد را به چالش می کشد تا بدترین کار خود را انجام دهد. به خانه بلندی های بادگیرگفته می شود. هنگامی که آقای ارنشاو یک کودک عجیب و کوچک ، تاریک را به خانه می آورد به بلندی های بادگیر، به نظر می رسد که او درهای خود را برای دردسر باز کرده است. او در کاری دعوت کرده است که مانند باد با خیال راحت تر از خانه نگهداری می شود.
کتاب انگلیسی Wuthering Heights
در سال 1801، لاکوود، یک مرد جوان ثروتمند اهل جنوب انگلیس، که به دنبال یک زندگی مملو از صلح و آرامش است، قصد دارد خانه گرانج در یورکشایر را اجاره می کند. او صاحب خانه، هیث کلیف که در یک خانه ی روستایی در مورلند در بلندی های بادگیر زندگی می کند، را ملاقات می کند. لاکوود خیلی زود با وقایع عجیب و غریبی رو به رو می شود، هیث کلیف، که به نظر یک نجیب زاده است، رفتار و کردار بسیار متضادی در زندگی اش وجود دارد. بانوی خانه که دوره نوجوانی خود را سپری می کند و یک پسر جوان که به نظر می رسد عضوی از خانواده باشد، به گونه ای لباس می پوشد و صحبت می کند که انگار یک خدمتکار است.
لاکوود اجازه اقامت گرفته و یک اتاق خواب به او داده می شود. او در ان جا یک کتاب می یابد که متعلق به ساکن سابق این خانه، کاترین است. آن شب او در خواب یک کابوس می بیند، کابوسی که در آن روح کاترین تلاش می کند از طریق پنجره وارد خانه می شود. او از شدت ترس فریاد می کشد و هیث کلیف را بالای سر خود می یابد. لاکوود اصرار می کند که آنچه که دیده تماما واقعیت دارد. هیث کلیف که فکر می کند شاید لاکوود درست گفته باشد، پنجره را باز کرده و محیط را بررسی می کند. هنگامی که خلاف خواب لاکوود ثابت می شود، هیث کلیف، لاکوود را به اتاق خواب خود راهنمایی می کند.
صبح، هیث کلیف اقای لاکوود را به گرانج می برد. لاکوود بعد از بازدید بلندی ها، بیمار شده و برای مدت زمان محدودی در خانه بستری می شود. خدمتکار خانه گرانج، الن دین مسئول مراقبت او می شود و در این مدت کوتاه داستان کامل این خانواده در بلندی های بادگیر را برای لاکوود تعریف می کند.
نویسنده کتاب امیلی برونته
امیلی جین برونته (Emily Jane Brontë؛ متولد ۳۰ ژوئیه ۱۸۱۸ – درگذشته ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸) نویسنده و شاعر بریتانیایی است. رمان بلندیهای بادگیر او اثر بسیار معروفی است. به نظر بعضی از منتقدان ادبی شخصیت کتی بسیار شبیه خود امیلی و شاید هیت کلیف نمایندهٔ آن دسته از مردانی باشد که امیلی قادر به دوست داشتن آنها بود. کتاب بلندیهای بادگیر شهرتی جهانی یافتهاست. امیلی برونته اشعار بسیاری نیز سرودهاست. برخی از اشعار او به همراه اشعار دو خواهر دیگرش، شارلوت برونته و آن برونته در یک مجموعه به چاپ رسید.