در این مطلب ما داستان A Better Reward – پاداشی بهتر را از مجموعه داستان های 4000 essential english words به همراه ترجمه فارسی و فایل صوتی برای شما آماده کرده ایم.
پاداشی بهتر
A Better Reward
لغات مهم
actual
واقعی، حقیقی
amaze
شگفت زده کردن، متعجب ساختن
charge
هزینه
comfort
اسایش دادن، تسهیل کردن
contact
تماس گرفتن، ارتباط برقرار کردن
customer
مشتری
deliver
تحویل دادن
earn
بدست اوردن، کسب کردن(پول)
gate
در، دروازه
include
قرار دادن، شامل بودن
manage
مدیریت کردن
mystery
رمز و راز
occur
رخ دادن، اتفاق افتادن
opposite
خلاف، مقابل، روبرو
plate
بشقاب
receive
دریافت کردن، گرفتن
reward
پاداش، جایزه
set
قرار دادن
steal
دزدیدن
thief
دزد
دانلود فایل صوتی داستان A Better Reward – پاداشی بهتر
متن داستان و ترجمه فارسی
Jenny delivered food for a restaurant. She read the newspaper and said, “Uh oh.” There was a story about a thief. He stole food, and no one had seen him. Even the police couldn’t catch him. Jenny was a little scared. She worked close to that area.
جنی غذاهای رستوران را تحویل میداد(پیک رستوران بود). او روزنامه را خواند و گفت: اوه اوه، داستان در مورد دزدی نوشته شد بود.او غذا میدزدید، و هیچکس او را ندیده بود. حتی پلیس هم نتوانست او را بگیرد. جنی کمی ترسیده بود. او در حوالی آن حومه کار می کرد.
The newspaper included a message from the police: “If anything strange occurs, call us. If you help us catch the thief, you’ll earn a reward.”
روزنامه شامل پیامی از طرف پلیس بود. اگر اتفاق عجیبی رخ داد با ما تماس بگیرید. اگر به ما در گرفتن سارق کمک کنید، پاداش می گیرید.
Jenny talked to Jim. He managed the restaurant. “Do you know about the thief?”
جنی با جیم حرف زد. او مدیر رستوران بود. چیزی در مورد دزدی می دانی؟
“Yes,” he said. “But he steals more than one person can eat. And why haven’t the police stopped him yet? It’s a mystery. If you see him, contact the police. Don’t run after him.”
آره. اما او بیشتر از مقداری که یه نفر میتونه غذا بخوره، میدزده. و چرا پلیس هنوز جلوش رو نگرفته؟ یه رازه. اگه او رو دیدی، با پلیس تماس بگیر. دنبالش نرو.
Jenny drove to a customer’s house. She left her car and opened the gate to the house. But then she heard a noise by her car. She yelled, “Thief!” She wasn’t scared. She wanted the reward! She did the opposite of what Jim told herto do.
جنی به طرف خانه مشتری به راه افتاد .او از اتومبیل خود خارج شد و درب خانه را باز کرد. اما صدایی از طرف ماشینش شنید. او فریاد زد: دزد، دزد! او نترسیده بود. او پاداش را می خواست. او برخلاف آنچه که جیم به او گفته بود انجام داد.
“Hey,” she yelled. “Get back here!” She set the food on the ground and ran to her car.
او داد زد: هی، برگرد اینجا! او غذا را روی زمین گذاشت و به طرف ماشینش دوید.
But the thief had already left with the food. Jenny followed a noise around the corner. She was amazed.
اما دزد از قبل با غذا رفته بود. جنی در گوشه و کنار صدایی را دنبال کرد. مبهوت شد.
She saw a dog and some puppies. They were eating her food! They looked thin and scared. “The actual thief is just a dog. She’s feeding her puppies,” she said. “That’s why she steals so much food.”
او یک سگ و چند توله سگ دید. آنها داشتند غذای او را می خوردند. آنها لاغر و ترسیده به نظر می رسیدند. سارق واقعی فقط یک سگ بود.او گفت: او برای توله هایش غذا میاورد. بخاطر همینه که زیادی غذا میدزده
Jenny felt bad. She tried to comfort the dogs with another plate of food. Then she took them back to the store. Everyone there took a puppy home. Jenny called the police. She told them there was no real thief.
جنی حس بدی داشت. او سعی کرد با یک بشقاب غذای دیگر سگ ها را آرام کند. سپس آنها را به فروشگاه برد. هرکسی یک توله را به خانه برد. جنی به پلیس زنگ زد و گفت واقعا هیچ دزدی وجود خارجی ندارد.
Jenny didn’t do it to receive the reward anymore. She said, “It was just a dog. But there’s no charge for catching this ‘thief,’” she said. “My new dog is a better reward.”
جنی دیگر اینکار را برای پاداش گرفتن انجام نداد.او گفت: فقط یه سگ بود. اما گرفتن این دزد هزینهای نداره. سگ جدید من پاداش بهتریه.