در این مطلب ما داستان The Farmer and the Cats – کشاورز و گربه ها را به همراه ترجمه فارسی و فایل صوتی برای شما آماده کرده ایم.
کشاورز و گربه ها
The Farmer and the Cats
لغات مهم
blood
خون
burn
سوختن
cell
سلول
contain
در برداشتن/ دارا بودن
correct
درست/صحیح
crop
محصول
demand
مطالبه کردن/ طلب کردن
equal
برابر/مساوی
feed
غذا دادن
hole
سوراخ / حفره
increase
افزایش دادن
lord
حاکم
owe
بدهکار بودن
position
موقعیت / مکان
raise
افزایش دادن
responsible
مسئولیت پذیر
sight
منظره
spot
محل/مکان
structure
سازه/ ساختمان
whole
مجموع / کل / تمام
دانلود فایل صوتی داستان The Farmer and the Cats – کشاورز و گربه ها
متن داستان و ترجمه فارسی
Arthur was a responsible farmer, and Maria was a nice lady. But they were poor.
آرتور کشاورزی مسئولیت پذیر و ماریا زنی مهربان بود ولی آنها فقیر بودند.
They owed the town lord money for their land. One summer, their farm burned.
آنها به حاکم شهر پول زمینشان را بدهکار بودند. تابستان مزرعه آنها آتش گرفت.
One structure caught fire, and most of the animals ran away. Only the cats stayed.
ساختمانی آتش گرفت و بیشتر حیوانات فرار کردند. فقط گربه ها ماندند
So Arthur and Maria had to bring in their crops without an animal’s help. On a fall day, the lord demanded his money. Arthur asked if the lord could wait until he brought in his crops.
بنابراین ارتور و ماریا مجبور بودند محصولات خود را بدون کمک حیوانات پرورش دهند. یک روز پاییزی، حاکم پولش را خواست. آرتور از او خواست که در صورت امکان تا زمان برداشت محصولات صبر کند.
The lord was angry. He raised his hands high and yelled, “Pay me by the end of the week. If you don’t, I will increase the money you have to pay. I might put you in a jail cell.”
لرد عصبانی شد و دستانش را بلند کرد و بلند فریاد کشید: تا آخر هفته پولم را بده و اگر ندهی مقدار پولی که باید پرداخت کنی را افزایش می دهم و ممکن است زندانیت کنم.
So Arthur and Maria worked until there was blood on their hands. They finished four lines of corn and went to bed.
از این رو آرتور و ماریا کار کردند تا جایی خون از دستانشان بیرون زد(بسیار سخت و زیاد کار کردند). آنها 4 ردیف ذرت را تمام کردند و به خواب رفتند.
But the next morning, eight lines were finished! “Maria, didn’t we stop in this spot here?” Arthur asked.
ولی صبح روز بعد، آرتور پرسید: 8 ردیف تمام شد! ماریا مگه ما در این مکان دست نگه نداشتیم؟
“Yes, that is correct. And the tools were in a different position, too,” Maria said. They were surprised and happy. That day, they worked hard and finished five lines.
ماریا گفت: آره، درسته. و همچنین ابزارها در مکان دیگری بودند.آنها متعجب و خوشحال شدند. آن روز آنها سخت کار کردند و پنج ردیف را تمام کردند.
But in the morning, ten lines were done! Each day they did a lot of work. Each night, someone else did an equal amount of work. In a week, the whole field was finished. “Tomorrow I will sell the crops and pay the lord,” Arthur said. But that morning, the crops were gone. A bag was in the middle of the field. It contained money.
ولی صبح 10 ردیف تمام شده بود! آنها هر روز زیاد کار می کردند.(و) هر شب فرد دیگری به اندازه آنها کار می کرد. ظرف یک هفته، کل زمین تمام شد. آرتور گفت:فردا من محصولات را می فروشم و به بدهی حاکم را پرداخت میکنم. اما آن روز صبح، محصولات ناپدید شده بودند. کیسه ای وسط مزرعه قرار گرفته بود، که حاوی پول بود.
“Maria, let’s see who has helped us work.” Through a hole in the wall, they saw a funny sight. The cats were dancing in the field and eating corn! Now Arthur knew what had happened. The cats had worked at night! After that, Arthur was very nice to his cats and fed them lots of corn.
ماریا بیا ببینیم چه کسی به ما در کار کمک کرده است. از سوراخ دیوار، منظره خنده داری را دیدند. گربه ها در مزرعه می رقصیدند و ذرت می خوردند! حالا آرتور می دانست چه اتفاقی رخ داده است. گربه ها شب ها کار می کردند.پس از آن ، آرتور با گربه های خود بسیار خوب بود و مقدار زیادی ذرت به آنها میداد.