داستان The Big Race با ترجمه فارسی

داستان The Big Race – مسابقه بزرگ با ترجمه فارسی

در این مطلب ما داستان The Big Race – مسابقه بزرگ را از مجموعه داستان های 4000 essential english words به همراه ترجمه فارسی و فایل صوتی برای شما آماده کرده ایم.

 

مسابقه بزرگ

The Big Race

 

لغات مهم

across

سرتاسر، ازاین سو بان سو، درمیان

breathe

نفس کشیدن

characteristic

صفت اختصاصی، مشخصات

consume

مصرف کردن(خوردن یا نوشیدن)

excite

برانگیختن، براشفتن

extreme

حد غایی، انتهایی، بینهایت، خیلی زیاد،حداکثر

fear

ترس

fortunate

خوش شانس

happen

رخ دادن، اتفاق افتادن

length

طول

mistake

اشتباه

observe

نطاره کردن، مشاهده کردن

opportunity

فرصت

prize

جایزه

race

مسابقه

realize

پی بردن، فهمیدن

respond

پاسخ دادن

risk

خطر

wonder

تعحب کردن،متعجب شدن

yet

هنوز (برای گفتن چیزی که تا به حال اتفاق نیفتاده است.)

 

دانلود فایل صوتی داستان The Big Race – مسابقه بزرگ

 

متن داستان و ترجمه فارسی

A dog saw a group of animals across the road. He walked over to meet them. “What are you doing?” he asked them. “I just sold them tickets to a race between the rabbit and the turtle,” the duck responded.

سگی گروهی از حیوانات را در آنطرف جاده دید. به آن سمت رفت و از آنها پرسید: چی کار می کنید؟ خرگوش پاسخ داد: برای مسابقه خرگوش و لاکپشت بلیط به آنها فروختم.

This news excited the dog. He felt fortunate that he happened to be there. “I don’t have anything to do today,” the dog said. “I want to buy a ticket, too.”

این خبر، سگ را هیجان زده کرد. او از اینکه آنجا بود، احساس خوشنودی می کرد. سگ گفت:”من امروز کار خاصی ندارم. منم می خواهم بلیط بخرم.

The dog sat down to observe the race. The race would be extreme. It would be many kilometers in length. The rabbit and the turtle stood next to each other.

سگ برای دیدن مسابقه نشست. مسابقه بی نهایت هیجان انگیزی خواهد شد. کیلومترها طول مسابقه خواهد بود. خرگوش و لاکپشت کنار هم ایستاده بودند.

They waited for the race to start. The dog wondered why the turtle agreed to run against the rabbit. Being fast was not a characteristic of turtles. The rabbit was going to win easily.

آنها منتظر شروع مسابقه بودند. سگ متعجب بود که چرا لاکپشت برای مسابقه با خرگوش موافقت کرده است. سریع بودن از ویژگی های لاک پشت ها نبود. خرگوش قرار بود به راحتی پیروز شود.

Suddenly, the race began. The rabbit ran extremely quickly. The turtle walked slowly. After a minute, the rabbit looked back. He saw that the turtle was far behind him and was breathing quickly because he was so tired. The rabbit smiled and slowed to a walk.

ناگهان مسابقه آغاز شد. خرگوش بسیار سریع می دوید. لاکپشت به آهستگی می رفت. پس از یک دقیقه، خرگوش به عقب نگاهی کرد و دید که لاکپشت خیلی عقب است و از خستگی زیاد، تند تند نفس می کشد. خرگوش لبخندی زد و شروع کرد به قدم زدن.

A minute later, the rabbit said, “I’m winning, so I’ll take a rest.” He sat and began to consume some grass. Then, he let his eyes close. He wasn’t the winner yet. But there was no risk of him losing the race. He went to sleep.

یک دقیقه بعد، خرگوش گفت: برنده منم پس استراحتی می کنم. او نشست و شروع به خوردن علف کرد. او چشمانش را بست. او هنوز برنده نشده بود. اما مطمئن بود که برنده میشود. او به خواب رفت.

Hours later, a loud sound woke him. All of the animals were yelling and looking at the field. He felt fear for the first time. The turtle was almost at the finish line.

ساعاتی بعد، صدای بلندی او را بیدار کرد.کل حیوانات فریاد می زدند و به مسابقه نگاه می کردند. برای اولین باز او احساس ترس کرد. لاکپشت تقریبا به خط پایان رسیده بود.

Now, the rabbit realized his mistake. But the race was over. He gave the turtle an opportunity to win, and the turtle took it. The duck handed the turtle his prize. It was the happiest day of the turtle’s life.

حالا خرگوش به اشتباهش پی برد. ولی مسابقه تمام شده بود. او به لاکپشت فرصت برنده شدن را داد و لاکپشت از آن استفاده کرد. اردک جایزه لاکپشت را داد. این شادترین روز زندگی لاکپشت بود.

The dog was happy for the turtle. “He isn’t fast,” the dog thought. “But he tried his best and did something great.”

سگ برای لاکپشت خوشحال بود. سگ فکر می کرد: لاکپشت سریع نیست. ولی او همه تلاشش را کرد و کار بزرگی انجام داد.